شهبدشهبد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

شهبد نفسم

خلاصه دوران بارداری

از اینجا باید برات بگم که من وبابا به دلیل اینکه خونه قبلی رو فروخته بودیم وخونه جدید اماده نبود وسایل رو گذاشتیم خونه خاله جونت وخودمون رفتیم خونه بابا جون ومامان جون.دقیقا یکماه بعد یعنی اوایل تیرماه متوجه شدم که تو اومدی ومهمون دلم شدی.اولش یکم شوکه شدم چون اصلا باورم نمیشد.ولی بعد خیلی خوشحال شدم.یعنی چه جور بگم یک حس جدید ولی همراه با ترس.ترس از اینکه نکنه مثل اون دفعه بشه تاروزی که رفتم سونو وصدای قلبتو شنیدم....انگار خدا همه دنیا رو به من داد.روزها میگذشت وتو رشد میکردی.اول خرداد بود که با خاله مونا مامان کیان رفتیم برای سونو واونجا فهمیدم که شمایک پسر گل هستی.وقتی رسیدم قم بابا رفت یک جعبه شیرینی گرفت وبه همه خبرداد.(ازتو چه پن...
23 آبان 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شهبد نفسم می باشد